دریای خزر؛ روایت یک زیست‌بوم فراموش‌شده در سایه توسعه‌طلبی

در گستره‌ شمالی ایران، جایی که هم‌نشینی دریا، جنگل و کوه تصویری از هم‌زیستی بی‌نقص طبیعت را رقم زده، دریای خزر نقشی بنیادین در پویایی اکولوژیکی منطقه ایفا می‌کرد.

این پهنه‌ آبی، که زمانی به‌عنوان عنصر تنظیم‌کننده‌ تعادل زیستی شناخته می‌شد، اکنون در مواجهه با فشارهای فزاینده‌ انسانی، به نقطه‌ای بحرانی رسیده است.

تغییرات ساختاری ناشی از بهره‌برداری بی‌رویه، آلودگی‌های گسترده و سیاست‌های ناهماهنگ، خزر را از جایگاه پیشین خود به سطحی از آسیب‌پذیری رسانده‌اند که پیامدهای آن فراتر از مرزهای محیط زیست، به حوزه‌های اجتماعی و اقتصادی نیز نفوذ کرده است. این دریا دیگر صرفاً یک عنصر طبیعی نیست؛ بلکه به نمادی از چالش‌های درهم‌تنیده‌ای بدل شده که بازنگری در نگاه توسعه‌محور و بازتعریف رابطه‌ انسان با طبیعت را ضروری می‌سازد.

دریای خزر، این پهنه خاموش اما پرآوازه، امروز درگیر نبردی نابرابر با زخم‌هایی‌ست که انسان بر پیکره‌اش نشانده است. از لوله‌های صنعتی که بی‌پروا سموم را در دل آب رها می‌کنند، تا فاضلاب‌هایی که بی‌هیچ پالایشی در رگ‌های زیستی‌اش جاری می‌شوند؛ از تالاب‌هایی که زیر چرخ‌های توسعه خشکیده‌اند، تا برج‌هایی که بی‌تأمل در ساحل قد کشیده‌اند که اینها همه و همه، نشانه‌هایی از فراموشیِ مسئولیت‌اند.

تخریب‌های گسترده، افت نگران‌کننده سطح آب و آشفتگی‌های اقلیمی، همچون موجی سهمگین، ستون‌های تعادل اکولوژیکی دریای خزر را در هم شکسته‌اند.

تعادلی که قرن‌ها ضامن همزیستی گونه‌های زیستی و انسان در این اقلیم بوده است. اکنون، این نظم طبیعی در آستانه فروپاشی‌ست؛ پرندگان مهاجر، بی‌پناه در جست‌وجوی لانه‌های گمشده‌اند و هزاران خانواده ساحل‌نشین، در سکوتی سنگین، با تهدیدی خزنده و بی‌امان در معیشت خود دست‌وپنجه نرم می‌کنند.

این بحران، نه یک هشدار زیست‌محیطی، بلکه فریادی‌ست از دل طبیعت که اگر نشنیده بماند، فردا را از ما خواهد گرفت.

شاید تلخ‌ترین پرده از این نمایش ناتمام، همان سکوت سنگینی باشد که از سوی دولت‌های ساحلی شنیده می‌شود؛ سکوتی نه از سر ناآگاهی، بلکه حاصل نوعی بی‌ارادگی ساختاری و فقدان مسئولیت‌پذیری منطقه‌ای. نبود اراده‌ای جمعی، فقدان مکانیسم‌های اجرایی منسجم، و غلبه نگاه‌های ملی‌گرایانه بر منافع فراملی، دریای خزر را از یک بستر بالقوه همکاری و هم‌افزایی، به عرصه‌ای برای رقابت‌های بی‌قاعده، پرتنش و گاه مخرب بدل کرده است.

توافق‌نامه‌هایی که روزی با امید به تنظیم مناسبات منطقه‌ای تدوین شدند، امروز یا در کشوهای خاک‌خورده بایگانی‌ها فراموش شده‌اند، یا در عمل چیزی جز اسناد بی‌جان و بی‌اثر نیستند؛ متونی که نه ضمانت اجرایی دارند، نه اراده‌ای برای تحقق‌شان وجود دارد.

در این خلأ حقوقی و دیپلماتیک، دریای خزر بیش از هر زمان دیگری بی‌پناه و آسیب‌پذیر در برابر موج‌های توسعه‌طلبی افسارگسیخته رها شده است؛ توسعه‌ای که نه به پایداری می‌اندیشد، نه به زیست‌بوم و نه به نسل‌های آینده. اگر این روند ادامه یابد، خزر نه‌تنها زیست‌محیطی و اقتصادی، بلکه سیاسی و ژئوپلیتیکی نیز به بحرانی تمام‌عیار بدل خواهد شد.

اکنون زمان آن رسیده که از مرزهای بی‌تفاوتی عبور کنیم. بازنگری در سیاست‌های توسعه‌ای، احیای دیپلماسی محیط‌زیستی و فعال‌سازی ظرفیت‌های علمی و مدنی، نه یک انتخاب، بلکه ضرورتی تاریخی‌ست.

دریای خزر، تنها یک پهنه آبی نیست؛ بلکه حافظه‌ای زنده از زیست، فرهنگ و هویت ماست. اگر امروز برای نجاتش گام برنداریم، فردا با فقدانی روبه‌رو خواهیم شد که هیچ پیشرفتی توان جبران آن را نخواهد داشت.

* کارشناس محیط زیست-ایرنا

ممکن است شما دوست داشته باشید

نظرات بسته شده است، اما بازتاب و پینگ باز است.